جملکس های مفهومی , عکس نوشته های جدید
شنیده ام که ماهی بر سر نهد کلاهی یا سرو با جوانان هرگز رود به راهی . سرو بلند بستان با این همه لطافت هر روزش از گریبان سر برنکرد ماهی . گر من سخن نگویم در حسن اعتدالت بالات خود بگوید زین راستتر گواهی . روزی چو پادشاهان خواهم که برنشینی تا بشنوی ز هر سو فریاد دادخواهی . با لشکرت چه حاجت رفتن به جنگ دشمن تو خود به چشم و ابرو برهم زنی سپاهی . خیلی نیازمندان بر راهت ایستاده گر میکنی به رحمت در کشتگان نگاهی . ایمن مشو که رویت آیینهایست روشن تا کی چنین بماند وز هر کناره آهی . گویی چه جرم دیدی تا دشمنم گرفتی خود را نمیشناسم جز دوستی گناهی . ای ماه سروقامت شکرانه سلامت از حال زیردستان میپرس گاه گاهی . شیری در این قضیت کهتر شده ز موری کوهی در این ترازو کمتر شده ز کاهی . ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم وز رستنی نبینی بر گور من گیاهی . #سعدی به هر چه آید گردن بنه که شاید پیش که داد خواهی از دست پادشاهی