نوشته رویا رضوی
سلام دوستان این رمان زیبا طولانیه وبه همین خاطر پرنیان را برای دوستانی که گوشیشون ساپورت نمیکنه دو قسمتی کردم
ژانر رمان : اجتماعی/عاشقانه/معمایی
خلاصه ی رمان : آرش آریا بعد از دوازده سال به دلیلی نا معلوم از پاریس به زادگاهش تهران بازمی گردد . دختری جوان به عنوان یک دوست صمیمی به پدر و مادرش نزدیک شده و آرش در این سفر تلاش می کند تا علت دوستی این دختر با پدر و مادرش را بفهمد . در این سفر به این نتیجه می رسد که این دختر جوان ربطی به گذشته رمز آلود خانوادگی اش دارد . اما آیا آرش آریا ؛ شقایق مهرجو را به خوبی شناخته ؟
« مقدمه »
این رمان اقشار مختلف گوناگون جامعه و مردم دنیا را در بر می گیرد . و وجود این آدم ها در رمان به هیچ وجه به منزله ی نفی یا بالا بردن انسان های دیگر دنیا نیست . در این رمان تلاش شده با دیدی منصفانه با طرز تفکر انسان های مختلف از هر قشری برخورد شود . و در آخر قضاوت با خود خواننده است .
با تشکر !
رویا رضوی
قسمتی از داستان
راننده به خاطر فریادهایی که سرش می کشیدم تا جایی که می شد پایش را روی پدال گاز فشرد . به جز مسیر پیش رویم هیچ چیز را نمی دیدم . تمام دنیا رنگ باخته بود . این شهر خاکستری با تمام شکوه و جلالش سیاه شده بود . سیاهِ سیاه ! ماشین هنوز کامل متوقف نشده بود که خودم را از ماشین به بیرون پرت کردم و دوان دوان وارد ساختمان بیمارستان شدم . نفس زنان جلوی استیج اطلاعات ایستادم و به زحمت ذهنم را متمرکز کردم تا مشخصاتش را به زبان بیاورم . با یاد آوری مشخصاتش انگار جـانم تا حلقومم بالا می آمد . تا شماره ی اتاق به گوشم خورد باز هم دویدن را از سر گرفتم و خودم را به آن اتاق رساندم … دستم را روی دستگیره گذاشتم و نفسی گرفتم … تمام اعضا و جوارح بدنم نبض می زد … اَگرها و مَگرها نفسم را بند آورده بودند … دل به دریا زدم و وارد آن اتاق کذایی شدم .